شخصیت سالم3
ـ درک کارآمد واقعیت: افراد خود شکوفا، دنیاى خود، از جمله دیگران را به وضوح و به صورت عینى مىبینند بدون اینکه پیشداوریها یا پیش پنداریها باعث جهتگیرى غلط آنها شود.
ـ پذیرش خودشان، دیگران و طبیعت: آنها خودشان (ضعفها و قوّتهایشان) را مىپذیرند. آنها ضعفهاى دیگران و جامعه را در کل قبول دارند.
ـ خود انگیختگى، سادگى، طبیعى بودن: رفتار این افراد، بىپرده، مستقیم و طبیعى است.
ـ تمرکز بر مشکلات خارج از خودشان: آنها احساس تعهد و رسالتى دارند که نیروى خود را صرف آن مىکنند.
ـ احساس جدایى و نیاز به خلوت: آنها بدون آثار زیانبخش، انزوا تجربه مىکنند. این افراد به علت عدم وابستگى به دیگران، به خودشان متکى هستند و به درخواست حمایت از دیگران نیازى ندارند.
ـ تازگى فهم و درک: آنها پدیدههایى که براى دیگران ممکن است تکرارى به نظر آید گویى اولین بار است که تجربه مىکنند و لذت مىبرند.
ـ تجربههاى عرفانى یا اوج: افراد خودشکوفا با لحظههاى جذبه و از خود بى خود شدگى آشنا هستند.
ـ علاقه اجتماعى: این افراد نسبت به کل بشریت احساس همدردى و همدلى مىکنند و به آنها کمک مىکنند.
ـ روابط میانْ فردى عمیق: آنها دوستانى برمىگزینند که از نظر ویژگیهاى شخصى مثل آنها باشند.
ـ ساختار منش دموکراتیک: آنها مشتاق گوش کردن به هر کسى که قادر باشد به آنها چیزى را یاد بدهد هستند.
ـ خلاقیت: آنها در اغلب جنبههاى زندگى ابتکار و نوآورى نشان مىدهند.
ـ مقاومت در برابر فرهنگ آموزى: آنها در برابر هرگونه فشار اجتماعى و فرهنگى که موجب شود تا آنها را وادار به شیوههاى خاصى از فکر کردن و رفتار کردن نماید، مقاومت مىنمایند.
ـ و صفات دیگرى از قبیل شوخ طبعىِ مهربانانه و فیلسوفانه.
کتاب «روانشناسى شخصیت سالم» نوشته ابراهام مزلو، کتابى است حاوى شش فصل، که «ویژگیهاى افراد خودشکوفا» در این مقاله، برگرفته از فصل اول آن و «نیازهاى روانى» و تفصیلات دیگر، برگرفته از فصلهاى چهارم، پنجم و ششم از این کتاب است.
از نیازهاى فطرى را معرفى کرد: نیاز به شناختن و فهمیدن. اگرچه این نیازها بخشى از سلسله مراتب نیازها نیستند، خودشان سلسله مراتب جداگانهاى را تشکیل مىدهند. نیاز به «شناختى»، نیرومندتر از نیاز به «فهمیدن» است و باید قبل از اینکه نیاز به فهمیدن پیدا شود، حداقل تا اندازهاى ارضا شده باشد. با این حال، این دو نیاز تا اندازهاى به مثابه صناعاتى است براى رسیدن به ایمنى در جهان، و براى مردمان هوشمند، فعلیت بخشیدن به استعدادهاى بالقوه خود.
بیایید چنین فرض کنیم که شخص «الف» به مدت چندین هفته در جنگل خطرناکى به سر برده است و زنده ماندنش بسته به یافتن گهگاهى آب و غذاست. شخص «ب» نیز در موقعیتى مشابه به سر مىبرد، لکن تفنگى دارد و غارى براى پنهان شدن که دهانهاش قابل مسدود شدن است. شخص «ج» علاوه بر اینها دو نفر را نیز به همراه دارد، این شخص، علاوه بر غذا، تفنگ و همراهان و غارى براى پنهان شدن، محبوبترین دوستش را نیز در کنار خود دارد. سرانجام، شخص «ه» در همین جنگل، تمام اینها را دارد، و افزون بر این، رهبر مورد احترام گروه نیز هست.
براى اختصار، مىتوان این اشخاص را به ترتیب: زنده محض، ایمن، متعلّق، محبوب و محترم خواند. این یک رشته از مراتب صعودى به «سلامت روان» است. مردى که ایمن است و تعلق مىپذیرد و محبوب است، سالمتر از مردى است که ایمن و متعلق است لکن مطرود و نامحبوب است. و اگر او علاوه بر اینها، احترام و تحسین نیز برانگیزد، به واسطه آن، احترام به خود، و عزت نفس در او رو به رشد نهد، آن گاه مىتوان گفت که او سالمتر، خواستار تحقق خود، یا تماماً انسان است.
اگرچه ترتیب سلسله مراتبى نیازها در مورد اغلب افراد، کاربرد دارد، مزلو تذکر داده که شرایط استثناء نیز مىتواند وجود داشته باشد. برخى از افراد که به یک آرمانْ بسیار متعهّد هستند، ممکن است با طیب خاطر همه چیز، از جمله زندگى خود را فداى آرمانشان کنند، یا کسانى که به خاطر اعتقادشان تا دم مرگ روزه مىگیرند، نیازهاى فیزیولوژیکى و ایمنى خود را نادیده مىگیرند؛ شخصیتهاى مذهبىاى که تمام اموال دنیوى را ترک مىکنند براى اینکه به پیمانِ فقر وفا کنند، ممکن است در حالى که نیازهاى سطح پایینتر را ناکام مىسازند، نیاز خود شکوفایى را برآورده کنند.