شخصیت سالم3
تمایزات میان نیازهاى پستتر و عالىتر
ـ نیازهاى والاتر مختص انواع عالىترند و نیازهاى عالىتر در راستاى رشد انسان بروز مىکنند.
ـ هرچه یک نیاز در سلسله مراتب، پایینتر باشد، نیرومندى، تأثیر و تقدّم آن بیشتر است. نیازهاى بالاتر، ضعیفتر هستند و محروم ماندن از نیازهاى عالىتر، نومیدى محروم ماندن از نیازهاى پستتر را موجب نمىشود.
ـ زیستن در سطح نیاز عالىتر به معناى کارآیى جسمانى بیشتر، طول عمر بیشتر، خواب بهتر، و اشتهاى بهتر و... است.
ـ نیازهاى عالىتر از نظر ذهنى کمتر ضرورىاند. آنها کمتر درک شدنى و بیشتر قابل اشتباه شدناند و به واسطه تلقین، تقلید، و به دلیل عادت یا اعتقاد غلط، بسیار آسان با نیازهاى دیگر مىآمیزند وضوح و روشنى خود را از دست مىدهند.
ـ ارضاى نیاز عالىتر، پیامدهاى خوشایند ذهنى در پى دارد. و این بدان معناست که ارضاى نیاز عالىتر، شادى ژرفتر و صفاى بیشترى به دنبال دارد و به زندگى درونى فرد، غناى بیشترى مىبخشد.
ـ پیگیرى و ارضاى نیازهاى عالىتر به معناى گرایش عمومى به سمت سلامت است.
ـ نیازهاى عالىتر، پیشْ شرطهاى بیشتر دارند و زندگى در آن سطح، پیچیدهتر است.
ـ آنهایى که هر دو نیاز عالىتر و پایینترشان ارضا شده است، ارزش والاتر را غالباً به نیازهاى عالىتر مىدهند تا به نیاز پایینتر.
ـ هرچه سطح نیاز بالاتر باشد تعداد کسانى که در دایره عشق مىنشینند بیشتر مىگردد و فرد، جامعهگرایى بیشترى خواهد یافت.
ـ هرچه نیازها عالىتر باشند، درمان روانى آنها مىتواند آسانتر و مؤثرتر باشد، در حالى که در سطح نیازهاى پایینتر، درمان به سختى مىتواند سودمند افتد. گرسنگى، نمىتواند با روانْ درمانى آرام گیرد.
ـ نیازهاى پایینتر، بسى بیش از نیازهاى عالىتر، محسوس، لمس کردنى، محدود و متمرکزند.
ـ لازم نیست یک نیاز، قبل از اینکه نیاز بعدى موجود در سلسله مراتبْ اهمیت پیدا کند، به طور کامل ارضا شده باشد.
مزلو درصدِ رو به کاهش ارضاى هر نیاز را هنگامى که در سسله مراتب، به سمت بالا پیش مىرویم ارائه داد. به عنوان مثالى فرضى، او شخصى را که ارضا شده است، به این صورت توصیف مىکند: «هشتاد و پنج درصد از نیازهاى فیزیولوژیکى هفتاد درصد از نیازهاى ایمنى، پنجاه درصد از نیازهاى تعلقپذیرى و عشق، چهل درصد از نیازهاى احترام، و ده درصد از نیاز خود شکوفایى».
ـ درک کارآمد واقعیت: افراد خود شکوفا، دنیاى خود، از جمله دیگران را به وضوح و به صورت عینى مىبینند بدون اینکه پیشداوریها یا پیش پنداریها باعث جهتگیرى غلط آنها شود.
ـ پذیرش خودشان، دیگران و طبیعت: آنها خودشان (ضعفها و قوّتهایشان) را مىپذیرند. آنها ضعفهاى دیگران و جامعه را در کل قبول دارند.
ـ خود انگیختگى، سادگى، طبیعى بودن: رفتار این افراد، بىپرده، مستقیم و طبیعى است.
ـ تمرکز بر مشکلات خارج از خودشان: آنها احساس تعهد و رسالتى دارند که نیروى خود را صرف آن مىکنند.
ـ احساس جدایى و نیاز به خلوت: آنها بدون آثار زیانبخش، انزوا تجربه مىکنند. این افراد به علت عدم وابستگى به دیگران، به خودشان متکى هستند و به درخواست حمایت از دیگران نیازى ندارند.
ـ تازگى فهم و درک: آنها پدیدههایى که براى دیگران ممکن است تکرارى به نظر آید گویى اولین بار است که تجربه مىکنند و لذت مىبرند.
ـ تجربههاى عرفانى یا اوج: افراد خودشکوفا با لحظههاى جذبه و از خود بى خود شدگى آشنا هستند.
ـ علاقه اجتماعى: این افراد نسبت به کل بشریت احساس همدردى و همدلى مىکنند و به آنها کمک مىکنند.
ـ روابط میانْ فردى عمیق: آنها دوستانى برمىگزینند که از نظر ویژگیهاى شخصى مثل آنها باشند.
ـ ساختار منش دموکراتیک: آنها مشتاق گوش کردن به هر کسى که قادر باشد به آنها چیزى را یاد بدهد هستند.
ـ خلاقیت: آنها در اغلب جنبههاى زندگى ابتکار و نوآورى نشان مىدهند.
ـ مقاومت در برابر فرهنگ آموزى: آنها در برابر هرگونه فشار اجتماعى و فرهنگى که موجب شود تا آنها را وادار به شیوههاى خاصى از فکر کردن و رفتار کردن نماید، مقاومت مىنمایند.
ـ و صفات دیگرى از قبیل شوخ طبعىِ مهربانانه و فیلسوفانه.
کتاب «روانشناسى شخصیت سالم» نوشته ابراهام مزلو، کتابى است حاوى شش فصل، که «ویژگیهاى افراد خودشکوفا» در این مقاله، برگرفته از فصل اول آن و «نیازهاى روانى» و تفصیلات دیگر، برگرفته از فصلهاى چهارم، پنجم و ششم از این کتاب است.