روانشناسی و برچسب مالکیت
روانشناسی و برچسب مالکیت
گاهی لازم است در مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج ، برای آرامش انسان ، به بعضی از افکار و نگرش های فلسفی خانواده ها و زوج ها توجه کرد . یکی از این مسائل ، توجه به حس مالکیت اشیاء است.
آیا شما مالک خودرو ، صاحب خانه، صاحب موقعیت اجتماعی ، دارای فرزند، دارای همسر ، صاحب ثروت یا مالک املاک هستید؟ آیا می توانید لیستی از آنچه که مالک آنها هستید تهیه کنید؟ چند تا شد؟
حس مالکیت یک حس اعتباریست. یعنی یک حس ذاتی نیست، بلکه موقتی بوده و به شرایط خاصی محدود است. به این مثال توجه کنید:
من و تو مالک همه آسمان ها هستیم. می توانیم زیر آن قدم بزنیم، بنشینیم، راه برویم و از دیدن زیبایی آن لذت ببریم، از باران ابرهایش سیراب گردیم و از نور خورشیدش گرم شویم، از دیدن رنگین کمانش غرق احساس گردیم و به هنگام بی خوابی ستاره هایش را بشماریم. همه افراد از آسمان سهم می برند ، ولی آسمان را تفکیک نکرده و سند آن را به نام افراد نزده اند. ما نگران گرانی قیمت آسمان نیستیم و در داشتن آن بر هم رقابت یا فخر نمی کنیم . نه ترس از دست دان آن ما را نگران می کند و نه از مالکیت آن غرق لذت می شویم. همه اینها برای اینست که تا کنون مالکیت آسمان بین ما تقسیم نشده است. ولی در مورد زمین وضع کاملا به عکس است. لذا غم زمین و مالک زمین بودن ، ما را کم و بیش آزار می دهد. همچنین من و تو مالک ، دست و پا، ریه ، قلب ، مغز ، احساس ، شعور ، هوش ، پدر ، مادر، و ... هستیم ولی اینها نیز چون همگانی است به آنها فکر نمی کنیم و بر چسب مالکیت اینها را جدی نمی گیریم. و فقط هنگامی که از دست می دهیم ، یادمان می افتد که مجانی مالک آن بوده ایم.
خلاصه و نتیجه گیری:
اگر به جای همنوایی با دیگران، و مسابقه در کسب بیشتر مالکیت اشیاء ، سعی کنیم به آنچه در تملک ماست بیندیشیم ، تمام داشته هایمان را حداقل یکبار لیست کنیم و تمرین کنیم تا از آنها لذت ببریم ، کم کم متوجه آرامش درون خود می شویم.
اگر به برچسب مالکیت توجه نکنید، رنج دویدنهای افراطی و حریصانه ، جای خود را به رضایت از وضع موجود می دهد. ( که البته با سعی و تلاش در حد توانایی هایمان توام می باشد)
انسانهایی هستند که سعی می کنند حقارت خود را با این مالکیت ها وصله کنند. حالا یا مالکیت یک ماشین و منزل مجلل ، یا مالکیت یک موقعیت و منصب عالی. البته برای آنها هیچگاه وصله های بیرونی، التیام درونی را به همراه ندارد و مانند آب و نمک ، تشنگی آنها را تحریک می کند و آنها همواره به دنبال " سراب کامل شدن از طریق مالکیت ها" هستند، لیکن چون به جای توجه به درون ، تلاش های خود را صرفا معطوف به وصله های ناهمگون بیرونی می کنند جز "رنج و درد تنهایی" و نرسیدن بر آنها نمی ماند.
آزادی ، رهایی و آرامش انسان در گرو قطع تعلق از مالکیت هاست ، اگر چه مالک آنها نیز بشود.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادست