روان شناسی نوجوانی 2
4- خانواده های آسان گیر
در این خانواده ها در دادن آزادی به نوجوان افراط می شود. کنترل چندانی نسبت به رفت و آمدها، رفاقت ها و ... ندارند. اغلب پدر و مادرها به علت مشغله کاری زیاد زمان کافی و مناسبی برای فرزندانشان ندارند و تربیت و شکل گیری آنان را بر عهده جامعه می گذارند و نوجوان به ارزش ها و ضد ارزش های اجتماعی توجهی ندارند و فردی ناهنجار ، لاابالی بی قید و بند می شوند و چون در طول زندگیشان هیچ نظم و ترتیبی نداشتند. با اولین برخورد و تنبیه دچار شکست می شوند. این نوجوانان اغلب گام در مسیر والدینشان می گذارند بی تردید همگی ما در زندگی روزمره شاهد این مسائل هستیم که پسر یک فرد معتاد نیز اعتیاد دارد ؛ دختر مادر بی نظم هیچ نظامی در کارهایش مشاهده نمی شود و...
نوجوان و ارتباط با اعضای خانواده
هنگامی که کودکی پای به دوره نوجوانی می گذارد یکی پس از دیگری بندهای وابستگی به خانواده را جدا می سازد و تفاوت فاحشی میان نسل خود و نسل والدینش می بیند که چنانچه اختلاف سنی بین والدین و فرزندان بیشتر باشد این اختلاف رنگ بیشتری می گیرد.
می توان رفتارهای مخالفت آمیز نوجوان در این دوران را به دلیل کسب استقلال و تثبیت هویت فردی دانست. این نشان دهنده این واقعیت است که هرگاه به نوجوان برای رسیدن به این احساس فرصت کافی داده شود این اختلافات به حداقل خود می رسد و هرگاه این فرصت از او دریغ شود این تعارضات و اختلاف ها به اوج خود می رسند که در این حالت ممکن است نوجوان تنها از روی مخالفت با والدینش مبادرت به انجام کارهایی نماید که خود نیز با آنها مخالف است.
داشتن رابطه دوستانه والدین با علم به این که نیازهای نوجوان چیست و چه نوع رفتاری برای برخورد با نوجوانان مؤثر است اهمیت زیادی دارد .
به عنوان مثال:
نوجوان در این دوران تمایل فراوانی به انزوا و تنهایی دارد. تمایل چندانی به خروج از خانه و رفت و آمدهای خانوادگی و دوستانه از خود نشان نمی دهد. اما والدین انتظار دارند که نوجوان همانند دوران کودکی در کلیه رفت و آمدهای خانوادگی شرکت داشته باشد که این عمل والدین گاه موجب مخالفت و ستیزه نوجوان می شود. این عامل موجب تیرگی روابط میان والدین و نوجوان می شود. همگی ما این دوران را سپری نموده ایم و شاید هم در این دوران به سر می بریم. اما این واقعیت بر همه واضح است که هیچ چیز آزار دهنده تر از این نیست که به نوجوان به چشم یک کودک نگریسته شود و یا از مسائل و خاطرات ناخوشایند دوران کودکی در جمع سخن به میان می آورند. این مسئله نیز به نوبه خود مانع ارتباط دوستانه با والدین می شود. والدین نباید فراموش کنند که این دوران بخشی از زندگی است و تحولات همراه آن لازمه دوران بلوغ است و این تحولات با پایان یافتن این دوران به پایان می رسد و نوجوان چنان به خانواده و محیط آن علاقه مند می شود که گویی درخت محبت دوباره در او جوانه می زند. رفتار والدین و نحوه ارتباط برقرار کردن با فرزندانشان در این دوران متفاوت است. می توان گفت: نفوذ مادر تا سن 10 سالگی و نفوذ پدر بین 10-16 سالگی است. پس این نتیجه را می توان گرفت که نقش پدر در این دوران اهمیت خاصی دارد. پدران هم روی دخترها و هم روی پسرانشان نفوذ دارند و این در حالی است که نفوذ مادر بیشتر روی دختران است و فرزندان پسر مادر را بیشتر به چشم یک حامی احساسات و عواطف و تسکین روحی می پندارند.
«ارتباط با خواهران و برادران»
فرزندان از یکدیگر بیشتر تأثیر می پذیرند تا والدین. آنها با یکدیگر کار می کنند بیشتر وقت خود را با یکدیگر می گذرانند و علاقه ای که میان آنهاست نه از روی تزویر و تظاهر بلکه از روی دوستی است. معمولاً فرزند اول نقش رهبری را بر عهده می گیرد و نقش الگو را برای فرزندان دیگر ایفا می نمایند. در اغلب اوقات تأثیر نقش پسران بر روی دختران بیش از دختران روی پسران است. به طور مثال پسری پس از چند دختر متولد می شود و معمولاً از ارزش خاصی برخوردار می شود و بالعکس پسری که خواهر کمی بزرگتر از خود دارد نسبت به هم سن و سالانش پرخاشگری کمتری از خود نشان می دهد و رفتاری متأثر از رفتار دختران دارد. هنگامی که بین خواهران و برادران تفاوت سن زیاد باشد تأثیر کمتری روی یکدیگر دارند. هر چه اختلاف سن میان فرزندان کمتر باشد خلق و خوی عاطفی و ... تأثیر چشم گیرتری دارد.