سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح .راه .ارامش

حـافظه3

    نظر

 

بازشناسی

بــازشناسی آسان تر از یادآوری است. وقتی به چیزی برمی خوریم و تشخیص می دهیم که آن را در

گذشته دیده یا شنیده‌ایم ، می گوییم آن را بازشناخته ایم .

بازشناسی نادرست مورد دیگری از پاسخ دادن به قرینه‌های مخفف است . ازروی چند قرینه مثلاً قد و یا شیوه ی راه رفتن از پشت سر کسی ، می پندارید از دوستان شماست ولی وقتی پیش می روید متوجه می شوید اشتباه کرده‌اید .

گاه به ما حسی دست می دهد که شهر یا جای تازه‌ای را که می بینیم ، سابقاً دیده‌ایم . توضیح این امر نیز ازراه قرینه‌های مخفف این است که بعضی از مشخصات شهر یا مکان جدید با آنچه سابقاً در جای دیگر دیده‌ایم ، مشابهت کند ولی ما درست از این امر آگاه نیستیم و تصور می کنیم سابقاً به همین جا آمده‌ایم .

 

یادگیری ، نظریه و آموزش

قبـل از اینکه به بحث درباره ی نظریه های یادگیری بپردازیم ، لازم است با تعاریف اصطلاحــــاتی

مانند یادگیری ، نظریه و آموزش ، آشنا شویم .

منظور از یادگیری ، فرایند تغییر و اصلاح کم و بیش دایمی در فرد است که در نتیجه ی فعالیت او ، یا از طریق مشاهده ، در وی ، ایجاد می شود . همانگونه که گفته شد ، فرایند یادگیری آدمی را نمی توان به طور مستقیم مشاهده کرد و تنها راه استنباط اینکه فرد مهارت جدیدی را کسب کرده ، آن است که رفتار او را قبل و بعد از یادگیری ، مقایسه کنیم .

آموزش فرایند است که طی آن فرد مهارت های مورد نیاز برای انجام دادن یک عمل یا وظیفه ی شغلی را کسب می کند یا این مهارتها در او بیشتر می شود . در طی فرایند آموزش ، موجباتی فراهم می آید تا تجربه های یادگیری به وقوع بپیوندد و بدین ترتیب ، یادگیرندگان بتوانند وظایف خود را در زمان حال و آینده ، با کارایی و اثربخشی بیشتری انجام دهند .

منظور از نظریه نیز یک اصل یا فرمول کلی یا مجموعه ای از اصول کلی مرتبط با هم است که برای توصیف و توضیح مجموعه ی خاصی از واقعیتها ، یافته های تجربی و پدیده ها ، ارایه می شود .

 

آنچه باید یاد گرفته شود:

هنگامی که یک بـرنامه ی آموزشـی تصویـب مـی شود ، زمینـه های گوناگونـی را که شرکـــت

کنندگان باید در یک دوره ی آموزشی بیاموزند ، پیش بینی می کنند و بعد مشخص می سازند که اینگونه یادگیریها باید منتهی به چه تغییراتی در افراد ( بهبود روحیه یا کسب مهارتهای شناختی ) شود .

 

 

 

 

وضع یا مکان یادگیری

گـاه مدیـران آموزش با این سؤال مواجه می شوند که یادگیــری درکــدام وضـــع یا محـل ، یعـنـی ،

درحین انجام دادن وظایف ، در کلاس درس ، هنگام حل موارد پژوهشی مربوط به افراد یا حل قضایای کاری ، مربوط به مسایل عمومی- کاری یا آموزشی- سنی ، مثلاً ، در دانشگاه ، در مکانهای رسمی دیگر ، در شهر یا در نقاط دور ، در خارج از کشور یا در محل سکونت فرد ، بهتر به وقوع می پیوندد .

روشهای یادگیری

روشهـای یادگیـــــری را می تــوان روی یک طیــف ، یعـنـی ، از مطالعـــه ی اتفاقـی یـــک

مطلـب تــا فعالیت شدید فرد برای یادگیری مهارتهای رفتاری به منظور برقراری ارتباط مناسب با دیگران و در جلسات حساسیت یا در آزمایشگاههای روانشناسی ، قرار داد .

 

گروه بندی یادگیرندگان

ایــن کـار را مـی تـوان به صورتــهـای مختـلـفــی انجام داد و آنان را به انواع مختلف ، یعنی ، در گروههای کوچک دو نفری تا گروههای بیش از هزار نفر ، قرار داد.

 

نظریه های یادگیری

1- نظریه های محرک- پاسخ : در نظریه های مربوط به مکتب رفتارگرایی ، یادگیری در نتیجه ی پاداشها و تنبیهاتی که در پی پاسخ موجود زنده نسبت به یک محرک ارایه می شود ، به وقوع می پیوندد.به این نظریه ها اصطلاحاً نظریه های محرک- پاسخ گفته می شود . به طور کلی ثراندایک معتقد است که یادگیری یک فرایند آزمایش و خطا است . وقتی یادگیرنده نیازی دارد ، برای ارضای آن نیاز لازم است به یک محرک خاص ، پاسخ مناسب دهد . در این موقع ، معمولاً یادگیرنده هر یک از الگوهای مربوط به پاسخهای خود را آزمایش می کند . حال اگر تصادفاً یکی از الگوها موثرتر واقع شد ، به احتمال بیشتر آن پاسخ تکرار خواهد شد و موجود زنده ، پاسخهای دیگر را فراموش می کند و مطابق آنچه در قانون اثر گفته می شود ، اگر برای موجود زنده رابطه ی بین ارایه ی یک محرک و پاسخ مربوط به آن رضایتبخش باشد ، این رابطه محکمتر می شود و اگر رضایتبخش نباشد ، استحکام چنین رابطه ای کاهش پیدا می کند . در مقابل قانون اثر، نظریه ی مجاورت محرک- پاسخ نیز وجود دارد . در این نظریه بیان می شود در لحظه ای که یک محرک (مثل ارایه ی کار بهتر) با یک پاسخ (مثل دریافت پاداش) ، وصل یا مرتبط می شود ، از آن به بعد ، محرک مورد نظر باعث ایجاد همان پاسخ خاص اول می شود. نظریه ی دیگری نیزوجود دارد که می گوید ، نه تنها در یادگیری باید به دو عامل ، یعنی ، محرک و پاسخ توجه داشت ، بلکه لازم است موجود زنده نیز مورد توجه خاص قرار گیرد . نظریه ی چهارم بر مبنای اصطلاح شرطی کردن عامل (کنشگر) است . یعنی وقتی شخص یاد می گیرد که با انجام دادن یک عمل ، پاداشی دریافت خواهد کرد ، می گوییم با روش شرطی کردن عامل ، رفتار جدیدی را فرا گرفته است .

2- نظریه های یادگیری و مکتب گِشتالت : دومین گروه از نظریه های یادگیری ، مربوط به مکتب گِشتالت است . معتقدان به این نظریه ها اعتقاد دارند که فرایند یادگیری را نمی توان به موضوع ساده ی رابطه ی بین محرک (مثل شوک الکتریکی) و پاسخ (مثل عقب کشیدن دست یا مضطرب شدن ) ، نسبت داد . این محققان چنین استدلال می کنند که یادگیری پدیده ای شناختی است و در هر نوع یادگیری ، همه ی ابعاد گوناگون شخصیت یا کل شخصیت فرد ، دخالت دارد . در نظریه ی گشتالت گفته می شود :" سازمان روانی فرد " همیشه متمایل به حرکت در یک جهت ، یعنی ، در جهت گشتالت خوب یا سازمانی از کل می باشد که مرتب ، ساده و ثابت است . به این مفهوم ، قانون موازنه یا قانون تعادل نیز گفته می شود . طبق این نظریه ابتدا فرد در حالت موازنه یا گشتالت خوب است ؛ وقتی او را با یک موقعیت یادگیری مواجه می سازیم ، در وی تنش هایی ایجاد می شود و احساس عدم توازن می کند . هنگامی که فرد دچار عدم توازن و تعادل می شود ، می کوشد تا به تعادل و توازن قبلی خود باز گردد و مجدداً حالت مرتب ، ساده و ثابت قبلی خود را احساس کند . بنابراین لازم است موقعیت یادگیری را چنان برای وی فراهم سازیم که دارای سازمان " خوبی " باشد ( یعنی ، ابتدا باید بخش های ساده ی مطالب یادگیری ارائه شوند و بعد ، به ترتیب بخش های مشکل تر آن ارائه گردد ) .

3- مکاتب جدید و نظریه های یادگیری : در مکاتب جدید گفته می شود در آموزش ، همه ی جنبه های انسانی یعنی : جنبه های روانی ، فیزیولوژیکی و زیست شناختی ، دخالت دارند . برای مثال ، نظریه ی یادگیری اجتماعی یکی از نظریه های یادگیری مربوط به مکاتب جدید می باشد . در این نظریه گفته می شود مردم رفتار اجتماعی قابل قبول را از طریق مشاهده ی دیگران و تقلید از آنان ، یاد می گیرند .

 

 

حفظ و یادگیرِی اصلی

بدیهیاست آنچه در ذهن ما اثر کمی دارد ، خوب حفظ نمی شود . آن کسی که انگیزه ی قوی برای

یادگرفتن نداشته باشد ، کم یاد می گیرد و آنچه را هم که یاد می گیرد مدت زیادی در یاد نگه نمی دارد . اما وقتی انگیزه ی یاد گرفتن قوی باشد ، چیزی بهتر بیاد ما می ماند که با روش صحیح یاد گرفته شده باشد . مثلاً دیده‌ایم که یادسپاری با فاصله و تکرار کردن با خود ، به یادگیری کمک می کند . خواهیم دید که همین روشها به حفظ آنچه آموخته‌ایم نیز کمک می کنند .

 

 

سرعت یادگیری و حفظ

آیـــا کسانی که کند می آموزند از کسانی که تند می آموزند مطالب را بهتر حفظ می کنند ؟ باید توجه

داشت که کندآموزان در مقایسه با تند آموزان دفعات بیشتری مطالب را می خوانند و تکرار می کنند . بعضی از آزمایشهایی که برای سنجیدن این تفاوت ها انجام شده به نفع کندآموزان بوده است به این معنی که وقت بیشتری به آنان داده است . آزمایشهای دیگر ، بیشتر به نفع تند آموزان بوده است زیرا مطالب بیشتری برای آموختن به آنان داده است .

برای جلوگیری ازاینکه آزمایش به نفع یکی از این دوعده تمام شود دقت کرده‌اند که در هرنوبت به هر آزمودنی فقط وقت لازم برای یادگیری داده شود . در آزمایش زیر این روش بکار برده شده است :

از 25 کودک خواستند که شماره هریک از عکس‌هایی که به آنها نشان داده می شد حفظ کنند به صورتیکه وقتی فقط عکس به آنها نشان داده شد ، شماره‌های متعلق به آنها را بیاد آورند .

همینکه کودک می آموخت شماره را با عکس در ذهن خود همراه کند نشان دادن عکس و شماره قطع می شد تا کودک بیش از حد لزوم وقت صرف نکند . بدیهی است کودکان کندآموز برای یادگرفتن این موضوع وقت بیشتری صرف می کردند . آزمایش ادامه یافت تا هر کودک 10 عکس و شماره را یاد گرفت . هفت کودک که کند‌ترین گروه بودند پس از عده ی متوسط 7/5 بار تکرار و یازده کودک متوسط پس از 7/3 بار تکرار وتندترین کودکان پس از 9/2 بار تکرار ربط ده عکس و شماره ها را یاد گرفتند .

پس از24 ساعت کودکان را آزمودند تا ببینند چه مقدار ازآنچه یاد گرفته‌اند بیاد آنها مانده یا حفظ شده است . کودکان کند بطورمتوسط ربط 7/1عکس و شماره ، کودکان متوسط 1/3 و کودکان تند 9/3 را بیاد داشتند . این آزمایش نشان می دهد که آنان که تند می آموزند آموخته را هم مدت بیشتری حفظ می کنند .

 

فراموشـی

منحنـــی یادآوری تابع زمان است یعنی هرچه زمان می گذرد یادآوری کمــتر می شود . اگرازنظـر

میزان فراموشی بنگریم ، هرچه زمان بگذرد فراموشی بیشتر می شود یعنی منحنی یادآوری وقتی وارونه شود منحنی فراموشی را نشان می دهد .

 

ارتباط فراموشی با نوع چیزهای یادگرفته

نتیــجــــهی چند آزمایــش مربوط به فـراموشـــی ، چیزهای مختلف که یاد گرفته شده‌‌انـد را نشــان

داده است . دیده می شود که حفظ هجاهای بی معنی از همه دشوارتر است و بزودی فراموش می شود . پس از آن نثر و بعد شعر می آید . وقتی یادگیری با بینش همراه باشد ، دیرتر فراموش می شود .

اکثر کسانیکه بدون فهمیدن ، مطلبی را حفظ کرده‌اند در ظرف یکماه آن را فراموش کردند . آنها که اصول و قواعد را فهمیده بودند وقتی پس از یک ماه آزمایش شدند تقریباً همه آنها را بیاد داشتند .

 

هیجان و فراموشی

گاه ممکن است هیجان شدیدی که پس از یادگیری به شخص دست می دهد ، درحفظ آنچه یاد گرفته است

ایجاد اختلال کند . آزمایشی که در این باب به عمل آمد ، این بود که عده‌ای از شاگردان را وامی داشتند چند عده هجاهای بی معنی را بیاموزند و پس ازآن ، آنها را آزمودند . بعد در اطاقی که شاگردان نشسته بودند ایجاد وضع وحشتناکی کردند بدینصورت که تخته‌ای از سقف افتاد و صدای تیری شنیده شد و چراغها خاموش شد . وقتی چراغها روشن شد دوباره شاگردان را امتحان کردند تا ببینند چه مقدار از کلماتی که یادگرفته بودند ، به یادشان مانده است . دیده شد که در اثر هیجان شدیدی که در آنها ایجاد شده‌ بود ، یادآوری آنها از آنچه کرده بودند آشکارا کاهش یافته بود .