سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روح .راه .ارامش

اضطراب امتحان و راههای کاهش آن3

شرکت در جلسات آخر درس

حتما در جلسات آخر درس پیش از امتحان در کلاس شرکت کنید. زیرا اغلب ، مطالب مهمی را احتمال بیشتری در طرح سؤالات دارند، در جلسات آخر مرور و توضیح داده می‌شوند.

پرهیز از اضطرابهای متفرقه

مثلا شب امتحان مسابقات فوتبال را دنبال نکنید. اگر امتحان قبلی رضایت بخش نبوده است، به آن نیندیشید و تحلیل امتحان قبلی را به فرصت مناسب خودش موکول کنید.


اضطراب امتحان و راههای کاهش آن2

ایجاد محیطی آرام و به دور از تشنج

علاوه بر تلاش والدین برای ایجاد چنین محیطی برای مطالعه فرزندان ، فرزندان نیز بایستی کوشش نمایند.

تنظیم برنامه خواب و استراحت

برخی با این تصور که هنگام امتحانات برای مطالعه بیشتر اصلا نباید خوابید و یا خیلی کم خوابید ، خود باعث خستگی ذهنی و در نتیجه فراموشی بیشتر در مطالب خوانده شده می‌گردند. کاهش زمان خواب در حد متعادل مطلوب است، اما افراط در آن هرگز مفید نخواهد بود.

پرهیز از کاهش تغذیه

افراط و تفریط در تغذیه اثرات نامطلوبی در بر خواهد داشت. بایستی با خواب و استراحت کافی و نیز تغذیه مناسب ، از لحاظ روحی و جسمی ، خود را آماده امتحان کرد.

آماده شدن برای امتحان

داشتن برنامه ریزی صحیح جهت مطالعه در طول سال تحصیلی و رعایت روشهای صحیح مطالعه.

1.   مطالب درسی را بتدریج و در طول زمان مرور کنید، نه اینکه در آخرین دقایق قبل از امتحان به مطالعه فشرده بپردازید.

2.   از یادداشتهای خود ، یادداشتهای فشرده‌ای بردارید، تا بازسازی ذهنی ، رمز گردانی و مرور مطالب برایتان مفید واقع شود.

3.   سعی کنید به نوع آزمون پی ببرید، تا بتوانید مطالعه خود را متناسب با آن پیش ببرید.

پرهیز از فشرده خوانی

فشرده خوانی با مرور کردن مطالب متفاوت است. فشرده خوانی متضمن کوششی است برای یادگیری مطالب تازه بلافاصله قبل از شروع امتحان. و یا به عبارتی آخرین کوششهای شخص در آخرین لحظات قبل از امتحان.

تأکید بیشتر بر مطالبی که انتظار دارید جزء سؤالات امتحانی باشد.

می‌توانید محدوده سؤالاتی را که در امتحان مطرح خواهد شد، حدس زده و بیشتر به آنها پرداخته شود. برای این منظور سؤالات امتحانی سالهای گذشته کمک خواهند کرد. همچنین توجه به مطالب و موضوعاتی که استاد و یا معلم در کلاس درس بیشتر روی آنها تکیه می‌کند.

.


اضطراب امتحان و راههای کاهش آن

مقدمه

·         آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید که چرا از امتحان می‌ترسید؟

·         آیا تابحال به صورت عمیق به این موضوع فکر کرده‌اید که چه عواملی در ترس و اضطراب نسبت به امتحان مؤثر بوده‌اند؟

·         آیا در زندگی تحصیلی راههایی برای کاهش این نوع اضطراب یافته‌اید؟

بدون تردید ترس از امتحان بین دانش آموزان و دانشجویان تقریبا همه گیر و رایج است و می‌توان گفت مهمترین علت این موضوع ، نتیجه‌ای است که از امتحان بدست می‌آید. نتیجه‌ای که مدرک قبولی یا مردودی محسوب گردیده و باعث ارتقاء ، تهدید ، تشویق و یا تنبیه می‌گردد. گاهی اوقات این نتیجه می‌تواند سرنوشت را نیز رقم زند. به همین علت هر چه نتیجه ، حساسیت و اهمیت بیشتری داشته باشد، به همان نسبت می‌تواند اضطراب و ترس از امتحان گردد، که برخی از آنها عبارتند از:

1.   ترس از فراموش کردن مطالب خوانده شده.

2.   سختگیری مدرسین در طی سال تحصیلی.

3.   انتظار بیش از حد والدین.

4.   عدم وجود خود باوری در فرد.

5.   نامشخص بودن سؤالات.

اکنون که برخی از عوامل ایجاد کننده ترس از امتحان مشخص شدند، لازم است عوامل کاهش دهنده این نوع ترس را نیز بدانیم. در خصوص روشهای کاهش ترس از امتحان نظرات مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها به شرح زیر می‌باشند:

 


اضطراب مادر در دوران بارداری سبب مشکلات رفتاری کودکان می شود

بر اساس  نتایج  یک تحقیق بین اضطراب مادر و مشکلات  رفتاری در کودک  در سال های آینده  ارتباط وجود دارد، ضمن اینکه  اضطراب مادر در میزان  وزن  کودک  در هنگام  تولد  و جنسیت  نوزاد  تاثیر گذار است .

به گزارش خبرگزاری مهر بررسی ها نشان  می دهد که اگر  مادران  در طول  مدت  اولیه  بارداری  خود با استرس و اضطراب بالایی  مواجه شوند به احتمال  زیاد  فرزندان آنها  در سال های  بعد  با  مشکلات  رفتاری از قبیل  نقص در توجه مواجه  می شوند.

دکتر مارکوم از دانشگاه  لوون در بلژیک  در این زمینه  اظهار کرد: عوامل  دیگری  چون اضطراب مادر بعد  از تولد ، تحصیلات والدین  و مصرف سیگار مادر در دوران بارداری بر  نحوه رفتار کودک  تاثیر  گذار است.

براساس  این گزارش، پژوهشگران  دریافتند میزان اضطراب  مادر بین  هفته  دوازدهم  تا بیست و دوم بارداری از اضطراب  مادر در ماههای پایانی بارداری تاثیرگذارتر است.

به گفته وی این وضعیت تحت تاثیر اضطرابهای معمول زندگی به وجود نمی آید  و فقط  استرسهای  طولانی مدت سبب  افزایش آمادگی کودک برای به  وجود آمدن  این اختلالات  می شود .

به گفته آنان در طول  این مدت ،استرس می تواند  بر مغز  تاثیر گذاشته  و موجب اختلال  نقص در توجه ،فزون کنشی ،افسردگی و پرخاشگری کودک در سال های بعد شود

 


افسردگی

افسردگی بیماری بسیار شایع عصر ماست. و در تمامی جهان روندی فزاینده دارد. این در حالی است که حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیزی دیگر تشخیص داده شده است.

افسردگی یک بیماری اختصاصی نیست بلکه در تماما سنین و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر می شود. افسردگی بیماری ساده ای نیست بلکه انواع گوناگون دارد به طوری که در بعضی افراد به صورت هایی ظاهر می شود که ما عموماً آنها را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی پس از آنکه درمان شد غالباً باز می گردد.

افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد. غیراز مسائل پزشکی و اندوه که بسیار شایع است، فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند. گاهی انزوای همراه افسردگی، بیمارانی را که وضعی درمان پذیر دارند به دوری از مردم یا به سوی مرگ سوق می دهد. درباره افسردگی خبرهای خوشی نیز وجود دارد: بیشتر انواع افسردگی قابل درمان اند.

Depression که غالباً افسردگی بالینی، اختلالات خلق و خوی یا اختلالات عاطفی نامیده می شود، بیمار را دچار آشفتگی اندیشه، آشفتگی عاطفی، تغییر رفتار و بیماری های جسمانی می کند. 

افسردگی بالینی، از دیدگاه عملکردهای اجتماعی بیش از دیگر بیماری های مزمن، بیمار را ناتوان می کند. افسردگی کبیر بیش از بیماری های مزمن ششی، التهاب مفصل و دیابت ، ناتوان کننده است. افسردگی یک نشانگان (Syndrom) یعنی مجموعه ای از علامات مرضی(Symptoms) مختلف است.

ملاک های تشخیص افسردگی عبارت اند از:

1- افسرده بودن خلق و خوی در بیشتر روزها، تقریباً هر روز.

2- کاهش آشکار علاقه یا میل به هر نوع فعالیت در زندگی.

3- کاهش یا افزایش قابل توجه وزن بر اثر کاهش یا افزایش اشتهای غذا خوردن.

4- بی خوابی یا پرخوابی در غالب شب ها.

5- افزایش یا کاهش اعمال روانی حرکتی یا فعالیت های ذهنی.

6- خستگی یا کاهش انرژی.

7- احساس بی ارزشی یا گناهکار بودن.

8- کاهش توان اندیشیدن یا تمرکز ذهن و تصمیم گیری.

9- اندیشیدن به مرگ ( نه ترسیدن از آن) و به خودکشی، بدون داشتن طرحی برای آن ، یا اقدام به خودکشی با طرحی از پیش ریخته.

داشتن حداقل پنج علامت یاد شده برای ابتلا به افسردگی کبیر کافی است. ولی علامات مرضی یک و دو باید جزء آن علامت باشند. افسردگی نمی تواند واکنش معمولی مرگ یک عزیز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگی تمام علامات مرضی این بیماری را ندارند و شدت علامات مرضی در افراد مختلف متفاوت است.

انواع افسردگی

افسردگی اقسام گوناگون دارد، شایع ترین آن افسردگی کبیر است که فرد مبتلا به آن گاهی شاد و خوشدل و موقتاً فعال می شود. نوعی از افسردگی کبیر به افسردگی مالیخولیایی موسوم است که بیمار هیچ گاه از چیزی دلخوش نمی شود در حدود 15 درصد مبتلایان به افسردگی کبیر دچار افسردگی اوهام اند که معمولاً با خلق و خوی اندوهگین همراه است. مثلاً خود را گناهکار و غیر قابل بخشش تصور می کنند. در حدود 15 در صد مبتلایان به افسردگی کبیر نیز دچار روان پریشی می شوند.

نوع دیگری از افسردگی وجود دارد به نام “افسردگی غیرمعمول” که بر خلاف اسمش شایع است. علامات مرضی آن عکس علامات مرضی افسردگی معمولی است که مبتلایان کم می خوابند و کم می خورند. مبتلایان به افسردگی غیر معمول زیاد می خوابند و زیاد می خورند و به سرعت اضافه وزن پیدا می کنند. به قول یکی از متخصصان برجسته بیماری افسردگی ( دونالد کلاین)، افسردگی غیر معمول، “مزمن” است نه” دوره ای” . از بلوغ آغاز می شود و بیماران نسبت به همه امور کم توجه اند.

نوع دیگرافسردگی، روان رنجوری است که عموماً حدود دو سال طول می کشد و علامات مرضی آن خفیف تر از افسردگی کبیر است ولی همواره احساس ناراحتی می کنند.

شیوع افسردگی در قرن بیستم به خصوص بعد از دو جنگ جهانی بیشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الکل، افزایش استرس و کاهش اشتغال گفته اند . علت دیگر افزایش افسردگی تغییرات اساسی اجتماعی است. گروهی از روان شناسان بر این باورند که جامعه کنونی، کانونی ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شکست های شخصی وابسته کرده است.

آنچه گفته شد جنبه نظری دارد ولی بعضی از پژوهشگران درباره جنبه علمی علت ها اظهار نظر کرده اند. بر اساس پژوهش های آنها، تلویزیون ” منشاء عمده افسردگی است” Paul Kottl روان پزشک مرکز پزشکی پنسیلوانیا کشف کرده است که ” ارتباط تنگانگی بین دسترسی مداوم کودکان به تلویزیون و افسردگی کبیر در 24 سالگی وجود دارد.” Kottl می نویسد:

” اثرات اجتماعی برنامه های چند ساعته تلویزیونی، باید از دلایل شروع زودرس افسردگی کبیر در نوجوانان به حساب آید، هزاران ساعت تماشای تلویزیون، کودکان ما را در معرض خشونت های ابلهانه مکرر قرار می دهد و آنها را هر چه بیشتر از تماس های اجتماعی با همسالان و خانواده دور می کند.”

افسردگی کبیر بیشتر در دهه های سوم و چهارم زندگی ظاهر می گردد و در غالب افراد بین شش ماه تا یک سال، حتی بدون درمان رفع می شود . ولی اگر درمان شود بعد از چند هفته از بین می رود. بازگشت افسردگی در بیش از نیمی از افراد ظرف دو سال بعد از رویداد نخستین رخ می دهد. خطر افسردگی با تعداد بازگشت ها افزایش می یابد. بدین معنی که بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد می رسد.

عوامل زیر خطر بازگشت افسردگی را افزایش می دهند:

اگر نخستین افسردگی پیش از بیست سالگی رخ داده باشد و سابقه خانوادگی موجود باشد.

اگرنخستین افسردگی شدید باشد و دیر به درمان اقدام شده باشد.

اگر بیماری روانی دیگری نیز وجود داشته باشد.

اگر فرد نسبت به استرس ها یا دیگر عوامل اجتماعی آسیب پذیرتر باشد.

اگر فرد از افسردگی قبلی کاملاً بهبود نیافته باشد.

اگر افسردگی در اواخر عمر رخ داده باشد.

 


آیا شما تعادل دارید؟

تعادل، موضوعی بسیار شخصی است. دنیا پر از امور متضاد است که بر یکدیگر تأثیر می گذارند. ممکن است فردی چیزی را دوست داشته باشد و فرد دیگر درست نقطه ی مقابل آن را بخواهد. اما بیشتر مردم حالات میانه را می پسندند. بعضی از این حالات متضاد عبارتند از: کار و تفریح، فعالیت و استراحت، در جمع بودن و تنها بودن. اکنون نگاهی دقیقتر به هریک از این حالات می اندازیم.
    کار و تفریح: بعضیها از هدف گذاری و رسیدن به هدف لذت می برند. وقتی به یکی از هدفهای خود رسیدند، پرچم خود را بر بالای آن نصب می کنند و بلافاصله به دنبال هدف بعدی می روند این افراد از کار لذت می برند.
    در مقابل، عده ای هستند که ظاهرأ به آنچه دارند قانعند. آنها از لحظات زندگی خود لذت می برند. به طوری که گاهی کار کردن برایشان مشکل می شود.
    فعالیت و استراحت: بعضی ها دوست دارند که فعال باشند. در نظر این افراد، خواب چیزی جز تلف کردن وقت نیست و لذا سعی می کنند وقت خود را کمتر تلف کنند. این اشخاص اگر به کاری جسمانی مشغول نباشند کسل می شوند.
    کسانی هم هستند که از استراحت لذت می برند. این افراد ورزش را کفر می دانند. اگر هم از جایشان بلند شوند دوست دارند که در رختخواب بنشینند. از خواب لذت می برند و رؤیا را دوست دارند و معمولأ چند بلیت اضافی هواپیما را می خرند تا در مسافرتهای هوایی بتوانند دراز بکشند. معمولأ کمتر پیش می آید که این عده بر اثر کار عرق کرده باشند.
    با هم بودن و تنها بودن: بعضیها همیشه دوست دارند که با کسی باشند. ممکن است این شخص، همیشه فرد معینی باشند یا افراد مختلفی، ولی در هنگام آشپزی،‌ استحمام، غذا خوردن و خواب هم اگر تنها باشند ناراحت می شوند. این اشخاص معمولأ به حیوانات خانگی نیز علاقه دارند. در هنگام تماشای تلویزیون، اگر طرف مقابلشان برای آوردن چای یا بستنی به آشپزخانه برود، آنها هم می روند.
    در مقابل عده ای هم هستند که از تنهایی لذت می برند و دوست دارند همیشه با خودشان باشند. این افراد، اگر کسی در خانه باشد خوابشان نمی برد، چه رسد به این که کسی در اتاق خوابشان باشد. این اشخاص، مشاغلی از قبیل جنگلبانی، شب پایی و نویسندگی را دوست دارند.
    مواردی که بیان شد نمونه هایی از افراط و تفریط در امور بود و مسلمأ نمی توان یکی را صحیح و دیگری را غلط دانست.
    
    چیزهایی را که نداریم، به دست آوریم، یا از آنچه که داریم لذت ببریم؟
    یکی از موضوع های مهم این است که آیا باید سعی کنیم بر داراییهای خود بیفزاییم یا این که سعی کنیم از داشته های فعلی خود بهره مند شویم و لذت ببریم.
    فرض کنیم در یک زمستان سرد و در هوای طوفانی، در خانه خود در اتاقی گرم و راحت روی مبل راحتی و روبروی بخاری دیواری نشسته اید و یاری دمساز (که می توانید کتاب باشد) در کنار خود دارید و به نوشیدن کاکائوی گرم مشغول هستید. این همان حالت بهره مندی از داراییهای موجود است.
    اکنون در نظر بگیرید که در همان هوای سرد، پوتین، لباس گرم، دستکش و کلاه خود را می پوشید، هرچه پول دارید برمی دارید و از خانه خارج می شوید و از میان راه های برف گرفته به سوی فروشگاه به راه می افتید و در دل دعا می کنید که فروشگاه مورد نظر، هنوز باز باشد و پول کافی برای خرید مایحتاج خود در جیب داشته باشید. این همان حالت به دست آوردن چیزهایی است که دوست داریم.
    این دو قضیه، شباهتی به هم ندارند. پس تکلیف ما چیست؟ مسلمأ راه صحیح، حفظ تعادل است.
    اگر روزها و هفته ها در جلو بخاری بنشینیم، بالاخره حوصله مان سر می رود و دلمان می گیرد. صحبت بهترین دوست، سرانجام دل آازار می شود.
    بالاخره از جا می پریم و در حالی که لباس گرم خود را می پوشیم می گوییم:
     - من می روم فروشگاه خرید کنم.
     - چه می خواهی بخری؟
     - قدری شیر (یا چیز دیگر)
     - اما شیر داریم.
     - پس می روم چند تا همبرگر بخرم.
     - گوشت داریم. می توانم خودم همبرگر درست کنم.
     - زحمت نکش. فروشگاه فقط چند کیلومتر تا این جا فاصله دارد.
     - پس صبر کن با هم برویم.
     - باشد. همین الان برمی گردم.
     - این را می گوییم و بیرون می زنیم و در را پشت سرمان می بندیم.
    آه آزادی! بوی هوای سرد و تازه. زیبایی برف. باد سردی که به صورتمان می خورد و حالمان را جا می آورد.
    توی برفها به طرف فروشگاه به راه می افتیم. هوا دارد تاریک می شود. سوز و سرما را حس می کنیم. فروشگاه در سر پیچ بعدی واقع شده است. اما چه فایده! بسته است.
    اکنون هوا کاملأ تاریک شده است. برف همچنان می بارد و باد، دانه های برف را به سر و صورتمان می زند. پاهامان دیگر سرد نیست، بلکه از سرما بی حس شده است. صحنه هایی از کتاب دکتر ژیواگو در نظرمان مجسم می شود. به نظرمان می رسد که مژه ها و سبیلمان یخ زده است.البته سبیل نداریم، اما حتمأ رطوبت هوا در پشت لبمان منجمد شده است.
    اتومبیلی جلو پایمان ترمز می کند. همدم دلواپس خودمان است.
     - به فروشگاه تلفن کردم، داشتند تعطیل می کردند. گفتم با اتومبیل بیایم دنبالت.
     - بله! بله! متشکرم، متشکرم.
    و یخهای پشت لبمان می شکند و فرو می ریزد. وارد اتومبیل می شویم. گرم و نرم است.
     - چند تا همبرگر هم درست کردم.
     - تو چقدر خوبی. برویم به خانه. دلم می خواهد جلو بخاری بنشینم. دلم نمی خواهد هرگز از خانه خارج شوم. هیچ جا مثل خانه نیست. هیچ جا خانه خود آدم نمی شود.
    به نظر شما چه مدت می توان روبروی بخاری نشست؟ چقدر طول می کشد که دوباره حوصله تان سر برود و بخواهید برای خرید همبرگر از خانه خارج شوید؟ یک ساعت؟ یک روز؟ یک هفته؟
    در این جاست که مسأله ی دانستن نقطه تعادل، مطرح می شود. مثلأ اگر بدانیم که بعد از سه روز باید به طرف فروشگاه حرکت کنیم، می توانیم برنامه ای برای این کار بریزیم و اگر بدانیم که پس از دو ساعت، دوباره هوس می کنیم که به خانه برگردیم، در آن صورت می توانیم از وقت خود به شکل مؤثرتری استفاده کنیم. وقتی دانستیم که هرسه روز یک بار، باید به مدت دو ساعت تنها باشیم و پیاده روی یا ورزش کنیم، در آن صورت نقطه تعادل ما به دست می آید.
    نکته مهم آن است که نقطه تعادل هرکسی، اختصاص به خود او دارد. بعضیها ممکن است دلشان بخواهد دو ساعت در خانه باشند و سه روز در بیرون خانه. شاید کسانی هم باشند که پس از سه روز، دلشان بخواهد که نگاهی به بیرون خانه بیندازند.
    
    یافتن نقطه تعادل
    برای یافتن نقطه تعادل، فقط یک راه وجود دارد و آن شیوه آزمایش و خطاست. در اوایل کار، برای یافتن نقطه تعادل، مرتکب خطاهای بسیار می شویم. یافتن نقطه تعادل در زندگی، شبیه بندبازی است. وقتی می خواهیم تعادل خود را روی یک رشته طناب محکم، حفظ کنیم، در آغاز، بیش از آن که راه برویم می افتیم. اما کم کم نقاط تعادلی را در درون خود پیدا می کنیم و می آموزیم که به آنها اعتماد کنیم. تدریجأ هماهنگی حرکات ما بیشتر می شود و تزلزل و عدم تعادل، در اثر آزمایش و خطا جای خود را به نرمش و وقار می دهد.
    آزمایش به معنی این نیست که باید چیزهای بسیاری را بیازمایید. بلکه باید در حال آزمایش باشید. خیلیها هستند که فکر می کنند شما باید مطابق روش آنان زندگی کنید. این افراد، در عین حال هم قاضی، هم هیأت منصفه و هم مأمور اجرای حکم هستند. بگذارید آنها هرچه می خواهند بگویند، اما نگذارید احکامشان را در مورد شما اجرا کنند.
    اگر این اشخاص، به دیانت مسیح معتقد هستند به آنها بگویید که مسیح فرموده است: «قضاوت نکنید تا درباره ی شما قضاوت نشود، سرزنش نکنید تا مورد سرزنش قرار نگیرید، دیگران را ببخشایید تا مورد عفو قرار گیرید».
    البته گاهی هم خودمان قاضی خودمان می شویم. ما نتیجه عوامل فرهنگی محیطمان هستیم. به ما آموخته اند که خود را به مخاطره نیندازیم، به قلمروهای تازه وارد نشویم، دست به کارهای تازه نزنیم و سعی نکنیم تا به نتایجی تازه دست یابیم.
    به ما آموخته اند که دنباله رو دیگران باشیم، خود را با محیط، سازگار کنیم و افرادی معمولی باشیم.
    پس از آن که در زمینه معینی نقطه تعادل خود را یافتیم، خوب است که نقطه تعادل نزدیکان و اطرافیان را نیز دریابیم. اگر نقطه تعادل آنان در زمینه های گوناگون، نزدیک یا مکمل نقطه تعادل ما باشد، در این صورت بین ما توافق و سازگاری ایجاد می شود.
    برای این که دو نفر، یکدیگر را کامل کنند، لازم نیست که نقاط تعادلشان عینأ یکی باشد. ممکن است فرد ایثارگر، فرد متوقعی را بهتر کامل کند تا فرد دیگری که او هم ایثارگر باشد.
    اگر دو نفر با گذشت به هم بیفتند ممکن است یکی شان بگویند «بفرمایید» و دیگری جواب دهد «شما بفرمایید» و اولی بگوید «نخیر، شما مقدم هستید» و دومی اصرار کند «اختیار دارید شما اول بفرمایید» و این قضیه همین طور ادامه پیدا کند.
    یافتن نقطه تعادل برای هر موضوعی، آسان نیست. اما در درجه اول سعی کنید در زمینه هایی که به هدف بزرگتان مربوط است،‌ نقطه تعادل را پیدا کنید. اگر در بعضی زمینه ها هم نتوانستید نقطه تعادل را پیدا کنید مهم نیست. زندگی همین است.
    
    شهامت برای اداره یک زندگی متعادل
    این که هریک از ما نسبت به عامل معین، دارای نقطه اعتدال متفاوتی هستیم، مشکل مهمی نیست، زیرا جهان بسیار بزرگ است و سلیقه ها بسیار متفاوت. اما مشکل از آن جا آغاز می شود که فرهنگ و جامعه بخواهد هرکسی را به نقطه متوسطی در هر زمینه براند و بگوید «نقطه تعادل، این جاست. اگر چنین زندگی کنی متعادلی وگرنه غیرعادی و نامتعارف».
    ما علت این امر را می دانیم. قوانین اجتماعی را در آغاز، کسانی وضع کرده اند که می خواسته اند بر جامعه حکومت کنند و چنانچه افراد، مطابق الگوهای پیش ساخته ای رفتار کنند، آسانتر می توان بر آنها حکومت کرد.
    ما اجباری نداریم که همیشه به راهنماییهای دیگران گوش فرا دهیم، چه رسد به این که آنها را اطاعت کنیم. بعضیها بخش مهمی از ارزشها و جوهر وجودی خویش را از کف می دهند،‌ تنها برای این که متعارف باشند.
    عادی بودن، افسانه ای بیش نیست. با وجود این،‌ ترس از غیرعادی بودن به قدری شدید است که خیلیها جان خود را در این راه فدا می کنند. (ما در این مورد قصد مبالغه نداریم. علت بسیاری از خودکشیها، ناسازگاری با قراردادهای اجتماعی است).
    پس اگر سعی کنیم براساس معیارهای فرهنگی، زندگی خود را متعادل سازیم، ممکن است از حد تعادل خارج شویم و وقتی می خواهیم زندگی خود را مطابق آنچه که در جامعه «زندگی بسیار متعادل» نامیده می شود اداره کنیم، تعادل فردی خود را از دست می دهیم.
    شهامت داشته باشید و نقاط تعادل زندگی خود را مطابق دلخواه خویش اختیار کنید. خود را دوست بدارید و زندگی خود را بر آن اساس متعادل کنید.
    
    گفته ها
    «اگر کاری را نمی توانی انجام دهی، اصلأ آن را انجام مده. زیرا اگر کار، در حد کمال نباشد، نه سودآور است و نه لذت بخش و اگر هدفت سود یا لذت نیست، پس بگو چه می کنی؟»


با غمهایت، رنجهایت و مشکلاتت چه می کنی!؟

بازدید کننده عزیز ، تو با غمها ، رنجها و مشکلاتت چه می کنی؟

 

1 - آیا افسرده می شوی و گوشه گیر ، چون توان حل آنها را نداری؟!

2 - آیا مضطرب و عصبانی می شوی ، چون کارها بر وفق مرادت پیش نمی رود؟!

3 - آیا با اعتیاد به مواد ، خوردنی ها، خواب و شوخی و … خودت را به کوچه علی چپ می زنی و صورت مسئله را پاک می کنی؟!

4 - آیا سفره غمت را پیش دیگران می گشایی و دست نیازت را به هر سو در جهت حل مشکل دراز می کنی تا احساسات بدت را با آنها تقسیم کنی؟!

5 - آیا سعی می کنی که غمها ، دردها ،  مشکلات و رنجهایت را تحمل کنی و با آنها بسازی؟!

6 - آیا برای حل مسائل و مشکلاتت و بر طرف کردن غمها و رنجهایت ، به فکر برنامه ریزی، تدبیر و راه حل می گردی؟!

7 - آیا برای خلاص شدن از موقعیت ، شدیدا بر تلاش خود می افزایی ؟!

8 - آیا برای حل مشکل خود ، سایر فعالیت های خود را متوقف می کنی و روی حل مشکل خودت تمرکز می کنی؟!

9 - آیا با خویشتن داری منتظر فرا رسیدن زمان مناسب برای حل مسائل می شوی؟!

10- آیا با افراد با تجربه و متخصص مشورت می کنی تا برای رفع آنها راه حلی مناسب بیابی؟!

?1- آیا با تفسیر مجدد و مثبت سعی می کنی از جنبه های مثبت تر به رویدادها بنگری و از مشکلاتت در جهت رشد خود استفاده کنی؟!

12 - آیا با روی آوردن به مذهب و از خدا کمک طلبیدن به آرامش می رسی؟!

13-آیا بر هیجانات خود متمرکز شده ، و هیجانات خود را ابراز می کنی و با بیان نمودن و نشان دادن احساسات تخلیه می شوی؟!

14 - آیا مشکل را انکار می کنی و چنین وانمود می کنی که واقعا چیزی رخ نداده است؟!

15 - آیا عقب نشینی در رفتارت می کنی و برای رسیدن به اهداف خود، کوشش دیگری نمی کنی؟!

16 - آیا فکر می کنی به بن بست رسیدی و مغزت قفل می کند؟! یا در سیکلی از  "اگرها" و  "ای کاش های" و تخیلات می افتی؟!

 

وقتی شما در تنگنای مشکلی گرفتار آمدید، یا وجود عزیزتان گرفتار غم و رنجی شد ، شما گزینه های بی شماری در مواجه با آن پیش رو دارید که به عنوان نمونه در اینجا به 16 مورد اشاره شده است.

اکنون با خود خلوت کنید و به بعضی از گرفتاریهای اخیر خود بیندیشید و ببینید چگونه با آن برخورد کرده اید؟ این کمک می کند تا خود را بیشتر بشناسید و از عهده مسائل خود بهتر بر آئید. و نسبت به واکنش های خود آگاهانه برخورد کنید.

واقعیت این است که نحوه مقابله شما با مشکلات، به عوامل متفاوتی بستگی دارد از جمله اینکه: مشکل شما از چه نوع است و از چه رنج می برید؟ موقعیت و وضعیت شما چگونه است؟ چه تجربه هایی داشته اید؟ و اینکه شخصیت شما چگونه است. همه و همه نوع مقابله شما را با مشکلات تعیین می کند.

بیائیم در رابطه با مشکلاتمان از جنبه های مختلف به قضیه نگاه کنیم . شاید روزنه ای کوچک ما را به خورشید نورانی رهنمود سازد و مسیر ما را روشن سازد.

 

به نظر شما کارامدترین روشها کدامها هستند؟! آیا می توان گفت: متناسب با هر مشکل و رنجی ، یکی از این راه حل ها ارجح تر است؟!

 

به گفته بزرگی: به من اندیشه ندهید ، اندیشیدن یاد بدهید . به من جوابها را ندهید، بلکه سئوال کردن را بیاموزید.   

 


بیوگرافی زیگموند فروید4

سلامتی فروید به نحو چشمگیری تحلیل رفت. اما او از نظر عقلانی هوشیار ماند و تقریبا تا آخرین روز زندگی‌اش به کار ادامه داد. در اواخر سپتامبر ???? او به پزشک خود ماکس شور گفت: اکنون این زندگی جز شکنجه چیز دیگری نیست و دیگر معنی ندارد. دکتر قول داده بود که اجازه نخواهد داد فروید بیهوده رنج بکشد. او طی ?? ساعت بعدی سه بار مرفین به او تزریق کرد که هر مقدار مصرف آن بیشتر از اندازه لازم برای تسکین درد بود و سالهای طولانی درد فروید را به پایان رساند.

آثار فروید

هذیان و رویا ، روانکاوی و تحریم زناشویی با محارم ، توتم و تابو ، روان شناسی ، مفهوم ساده روانکاوی ، اصول و مبانی روان شناسی ، روان شناسی آینده یک پندار ، پیدایش روانکاوی درباره هیستری ، لئوناردو داوینچی ، مهمترین گزارشهای آموزشی تاریخ روانکاوی ، پسیکانالیز روانکاوی برای همه ، تفسیر خواب ، موسی و یکتا پرستی ، سه رساله درباره تئوری میل جنسی ، کاربرد تداعی آزاد در روانکاوی کلاسیک ، آینده یک پندار ، پنج گفتار از فروید ، پنج گفتار در بیان روانکاوی ، تمدن و ملالتهای آن ، اصول روانکاوی بالینی ، مبانی روانکاوی ، آسیب شناسی روانی زندگی روزمره -،اشتباهات لپی ، تعبیر خواب و بیماریهای روانی و روانکاوی

 


بیوگرافی زیگموند فروید3

موفقیتهای فروید

فروید در این سالها با ژوزف بروئر دوست شد. آن دو اغلب در مورد بعضی از بیماران بروئر از جمله آنا که شرح حال او محور اصلی تحول روانکاوی است، به بحث می‌پرداختند. گزارش بروئر درباره شرح حال آنا در تحول روانکاوی اهمیت دارد، زیرا روش تخلیه هیجانی یعنی معالجه از راه صحبت کردن را که در آثار فروید به گونه‌ای برجسته نمایان است، به او معرفی کرد. در ???? یک بورس پژوهشی به فروید امکان داد تا چهار ماه و نیم در فرانسه زیر نظر شارکو به مطالعه بپردازد. او استفاده شارکو از هیپنوتیزم را در درمان بیماران هیستریکی مشاهده کرد.

در ???? فروید و بروئر پژوهش‌هایی درباره هیستری را منتشر کردند که اغلب نقطه آغاز رسمی روانکاوی تلقی می‌شود. چند مقاله مشترک و چند شرح حال موردی از جمله شرح حال آنا محتوای این کتاب را تشکیل می‌دادند. این آغازی برای شهرت قطعی هر چند نسبتا کم برای فروید که در جستجویش بود محسوب می‌شد. در اوایل دهه ???? دانشمندانی چون ویلیام جیمز که در حال احتضار بود، افکار پرمخاطره فروید را به عنوان نظامی که روان‌شناسی قرن بیستم را شکل خواهد داد، تصدیق کردند. در واقع او همراه با گروه برجسته‌ای از همکارانی که به انجمن روانکاوی وین پیوسته بودند، روان‌شناسی قرن بیستم را شکل داد. اغلب این همکاران به پیشرفت روانکاوی کمک کردند. در سال ???? فروید از جامعه روان‌شناسی امریکا قدردانی رسمی دریافت کرد. از او برای یک رشته سخنرانی دعوت شد که در آنجا به او درجه دکترای افتخاری اهدا کردند.

در طول سال‌های ???? و ???? که فروید به اوج موفقیت خود رسیده بود، سلامتی او شروع به تحلیل رفتن می‌کرد. او از سال ???? تا زمان مرگش که ?? سال بعد بود، تحت ?? عمل جراحی برای سرطان دهان قرار گرفت. زیرا او روزانه ?? سیگار برگ می‌کشید. در سال ???? نازی‌ها اتریش را اشغال کردند. ولی به رغم اصرار دوستانش فروید ترک کردن وین را نپذیرفت. چندین بار خانه او مورد هجوم دارودسته نازی‌ها قرار گرفت. پس از اینکه دختر او آنا دستگیر شد، فروید موافقت کرد که وین را ترک کند و به لندن برود. چهار خواهر او در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها مردند.


بیوگرافی زیگموند فروید2

وضعیت تحصیل

فروید یک سال زودتر از معمول وارد دبیرستان شد و اغلب شاگرد اول بود. فروید که زبان آلمانی و عبری را به راحتی صحبت می‌کرد در مدرسه بر زبان‌های لاتین ، یونانی، فرانسوی و انگلیسی تسلط یافت و ایتالیایی و اسپانیایی را خودش یاد گرفت. وی از سن 8 سالگی از خواندن آثار شکسپیر به انگلیسی لذت می‌برد. فروید علایق زیادی داشت که از جمله آنها تاریخ نظامی بود. اما هنگامی که زمان انتخاب شغل فرارسید، در میان مشاغل معدودی که در وین برای یک یهودی گشوده بود، وی پزشکی را برگزید.

علت این انتخاب این نبود که وی آرزو داشت پزشک شود، بلکه او معتقد بود که مطالعات پزشکی به حرفه‌ای در پژوهش علمی خواهد انجامید که ممکن بود شهرتی را که عمیقا دوست داشت برایش به ارمغان آورد. در حالی که فروید مشغول کامل کردن مطالعه برای درجه پزشکی خود در دانشگاه وین بود، به انجام پژوهش فیزیولوژیکی روی نخاع شوکی ماهی و بیضه‌های مارماهی پرداخت و از این طریق خدمت شایسته‌ای به این رشته کرد. هنگامی که فروید در دانشکده پزشکی بود، آزمایش با کوکائین را نیز آغاز کرد.

وی این دارو را خودش مصرف کرد و اصرار داشت که نامزد ، خواهران و دوستانش نیز آن را امتحان کنند. او به این ماده بسیار علاقه‌مند شد و آن را دارویی اعجاب آور و سحرآمیز دانست که بسیاری از بیماریها را درمان می‌کند و می‌تواند وسیله‌ای برای بدست آوردن شهرتی باشد که آرزوی آن را داشت باشد. او در سال 1884 مقاله‌ای درباره آثار مفید کوکائین منتشر کرد. بعدا این مقاله را از عوامل کمک کننده به شیوع مصرف کوکائین در اروپا و آمریکا دانستند که بیش از 30 سال یعنی تا دهه 1920 ادامه داشت. فروید قویا به خاطر کمک به برداشتن عنان شیوع کوکائین مورد انتقاد قرار گرفت.

این موضوع به جای شهرت برای او بدنامی آورد و برای باقی عمرش سعی کرد حمایت پیشین خود را از این دارو از بین ببرد و کلیه اشاراتی را که به این دارو نموده بود از کتابنامه خود حذف کرد. با این وجود وی شخصا به مصرف این دارو تا میانسالی ادامه داد. فروید می‌خواست پژوهش‌های علمی خود را در موقعیت دانشگاهی ادامه دهد، اما ارنست بروک این تمایل را به سبب شرایط مالی فروید به یاس مبدل کرد. او به اندازه‌ای تهیدست بود که نمی‌توانست سالها صبر کند تا بتواند یکی از معدود کرسی‌های استادی را بدست آورد.

فروید با بی‌میلی پذیرفت که حق با بروک است. بنابراین تصمیم گرفت در امتحانات پزشکی شرکت کند و به عنوان یک پزشک به شغل آزاد پزشکی اشتغال یابد. وی در سال ???? به دریافت درجه دکتری نایل شد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب بکار پرداخت. او کار طبابت را پرجاذبه‌تر از آنچه که پیش‌بینی کرده بود نیافت. اما واقعیت‌های اقتصادی در این میان پیروز شد. فروید با مارتا برنایس ازدواج کرد.

.